- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها با برادر
یوسف چرا به گوشۀ کـنعـان نمیرسد این هجر، این عذاب به پایان نمیرسد خشکم زده، ترک ترکم، تشنهام، چرا بـارانِ رحـمـتـی به بـیـابـان نـمیرسد راهی شدم ز شهر و دیاری که داشتم چشم ترم به حضرت بـاران نمیرسد آه ای بـرادرم سر و سامـانِ من تویی این خواهرِ تو به سر و سامان نمیرسد هم نیست قسمتم برسم محضرت رضا هم بر لبِ تـرک زدهام جـان نمیرسد در بـینِ بـسـترم، نـفـسـم با تو میزنـد جانانِ من، به این دلِ ویران نمیرسد؟ قسمت نبود پیـش تو بـاشم عـزیـز من کارم دگـر به دارو و درمان نمیرسد آنقدرْ ناخوشم که در این لحظههای تلخ دستم به سمتِ زلفِ پـریشان نمیرسد زینب دلش گرفت و صدا زد، خدای من یک تن به دادِ این لب عطشان نمیرسد؟ شکرخدا نه نیزه، نه شمشیر خوردهای نه از کمان حـرمـلهها تیـر خـوردهای
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
آقـا سـلام خـواهـرتـان رو بـراه نیست دور از تو کار هر شب او غیر آه نیست وقـتی به قـم رسید خـرابـه نـشین نشد شکر خدا که خواهرتان بیپـناه نیست زهـر فراغ خورد ولی دست و پا نزد معصومهات بجز تو کسی را صدا نزد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
حـیا به دست تو آموخت دلبـریها را و آمـدی که امـامـت کـنـی پـریها را تویی که چادر شب را به ماه پوشاندی گره زدی سر هر غنچه روسریها را تو آن خطیب غریبی که خطبههای غمت گـرفـتـه دست، دل پـای منـبـریها را چنان تو هرچه که گشتم کسی به جز زینب نکـرده است ادا حـقّ خـواهـریها را هـوای نـامۀ مـمهـور بُـردن از دستت کشانده از مشـهـد تا تو پا- پـریها را قـمِ بدون تو سوهـان روح بود و کساد به صف کشاند حضور تو مشتریها را همین که گوشۀ چشمی نظر میاندازی شفـای عاجـل درد است بسـتریها را نشستهام چو غباری به شوق اذن دخول بــیـا بـگــو نـتـکــانـنـد پــا دریها را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام الله علیها
هم آفـتابـی و هم سـایه بر سـرم داری یک آسمان کرم و لطف دم به دم داری تـو آیـتـی ز بهـشـتی که آمـدی ایـران به روی دوش خودت بیرق کرم داری امـامـزادۀ مــوسـی بـن جـعـفـری امـا برای فاطمه در شهـر قـم حـرم داری برای بخـشـش هـر چه گـناه، ای بانـو بـه روی نـامـۀ اعـمـال مـا قـلـم داری تو مثـل عـمـۀ سـادات بر فـراز حـرم به عشق گـنبد سلطان خود عـلم داری به زیر پای تو گل ریخت قم ولی پیداست برای روضۀ زینب هـمیشه غـم داری نه ازدحـام حـرامـی، نه بـزم نامحـرم چه قدر دور و برت چشم محترم داری شـراب بود و کـباب و ربـاب هـم بود یزید گفت به مطرب بزن، چه کم داری؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
السلام ای زینب موسی بن جعفر، فاطمه حضرت معـصومۀ آل پـیـمـبر، فـاطـمه تا که هر دفعه دلم از دست این و آن شکست بی پـناه افـتادهام امشب نجـاتـم میدهی؟! پای من لغزیده از غفلت ثباتم میدهی؟! دل بر احسان شما بستم، مرا هم میخری؟ از فراق باغبان گلبرگ ها پژمرده است بر دل زهراییات مُهر جدایی خورده است خواستی تا منـزل جـانـان روی اما نشد مردم قم یاس و نیلوفر به دورت ریختند دسته دسته لالۀ پـرپـر به دورت ریختند خوب شد اینجا همه بیدار و شیعه مذهباند خوب شد سنگی در اینجا سوی ابرویی نرفت شعـلهای از آسمان مابین گیسویی نرفت خنجـر کـندی مداوای دلی محـزون نشد از روی نیزه سری اینجا نمیافتد زمین خواهری در بین مرکبها نمیافتد زمین من کجا و خواندن ابیات مکشوفه کجا؟!
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هم غمِ اشک دو خواهر، دو برادر را کشت هم فراق دو برادر که دوخواهر را کشت هـر دو تا داغِ بـزرگـیست برای زهـرا وای از غـصّۀ اولاد که مـادر را کـشت خواهری در قُم و از هجرِ برادر جان داد کوفه و شام هم آن خواهرِ دیگر را کشت آه ای حضرت معـصومه بـمیـرم بی بی غربت تو به خدا شیعـۀ حـیـدر را کشت پیش چشمت به رضای تو جسارت شد؟ نه دید زینب که عـدو سبط پیـمبر را کشت کرد خورشیدِ سرش بر افقِ نیـزه طلوع گیسوی درهمِ او خواهرِ مضطر را کشت جان گرفت و به لبش آیۀ قـرآن گل کرد خیزران صوت رسای لب و حنجر را کشت دلِ شب داخلِ ویـران، سر خونینِ حسین در طبق آمد و این منظره دختر را کشت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
کـشـیـدهانـد سـوی گـنـبـدش پَـر ما را پُر از مکـاشـفـه کـردند سـاغـر ما را سراغ فـاطمه را از کـریـمه میگـیرم که میدهد حـرمـش بوی مـادر ما را اگر شفیعه شده پس خیالها تخت است درست میکـنـد او کـار محـشر ما را مقـابـل حـرمش خـم شدیـم یک دفـعـه رساند پـای ضـریـح رضـا سـر ما را نـداشـت هـیــچ زنی در مـیــان آل الله مـقـام دخـتـر موسی بن جـعـفـر ما را اگرچه حضرت معصومه جلوه زهراست میان این دو ز مظلومیت تفاوت هاست نـماز هـر شب بی بی ما نـشـسته نبود نرفت پشت در و دندهاش شکسته نبود کسی قلاف به بازوی لاغرش که نزد و بـند بـند تن او ز هم گـسـستـه نـبود هـمیشه نـان و غـذایش براه بود اینجا نبود چرخش دستاس خون به دسته نبود نرفت پای برهـنه به کوچه کوچۀ قـم دوان دوان پی مولا نرفت خسته نبود بجای چند نفر مشت و تازیانه نخورد شبیه حضرت زینب که دست بسته نبود کسی به عمد رهش را به خانه دور نکرد کـریمه از سر بازار قـم عـبور نکرد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
نام او هم نـشر دیـن، تبـلیـغ آئـین میکند عـطر او فیضیهها را عطرآگـین میکند دختر معصوم یعنی حضرت معصومه که دست اعجـازش کـتاب الله تـدوین میکند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام بر تو که اسطورۀ حجـاب شدی جـواب های سـؤالات بی جـواب شدی سلام بر تو که در آسمان عـلم و ادب شعاع نور شدی مثل یک شهاب شدی به خاک کشور ایران دو نور تابان شد رضا چو شمس شموس و تو آفتاب شدی برای یاری دین و امام عـصر خودت شبـیه عـمۀ خود پـای در رکاب شدی ز بس که دست کریمت گره گشایی کرد برای نـام کـریـمـه تو انـتـخـاب شدی برای شأن تو این واژه تا ابد کافی ست رضا حسین شد و زینبش حساب شدی خـدا کند بنـویـسی مرا به نوکـریات تو دختری؛ ولی عالم فدای مادریات نگـاه مرحـمـتی کن به این گـدا بیبی بـده به حـق رضـا حـاجت مـرا بیبی میان صحن تو جارو به دست میگیرد برای خـادمیات صاحب عصا بیبی قـسم به جـان خودم جـبرئیل میمـیرد اگر که پـر نـزند دور این سـرا بیبی پی زیـارت زهـرا به قـم سـفـر نکـنم بگـو کجـا بـروم من بگـو کجـا بـیبی مراجع و عـلما حـلـقـه دور تو بستـند برای ایـنکه تـویی بـاب عـلم ها بیبی غــمـی نـمـانـده بـرای اهـالـی ایــران دمشـق ما توئی و کـربـلا رضا بیبی غمی که سوخت دلت را شرار زهر نبود تو از دیـار خود افـتـادهای جـدا بیبی تو آمـدی که انـیـس دل رضـا بـشوی تو آمدی که در ایران بزرگ ما بشوی مرا خـدات نـوشتـه برای نـوکـریات برای بـال زدن در هـوای زائـریات از آن زمان که به موسی بن جعفرت دادند رضا همیشه بنازد به مهر خواهریات تـو آمـدی کـه سـپـاه بـرادرت بـاشـی رواست اینکه بنازد به این دلاوریات ز بس مـقـام تو بـالاست آفـریـنـنـده ت نیافت هیچ کسی را برای همسریات گـل هـمـیـشـه بـهـار امـام هــفـتـم مـا دلم شکـسته بـرای خـزان پـرپـریات اگرچه درد فراق آتش است و میسوزد ولی نـسـوخـت تـمـام دل کـبـوتریات مرا ببخش ولیکن در این مسیر خطیر نرفت دست پلیدی به سمت روسریات ولـی امــان ز دل کـوثـر امـام حـسین ز پنـجـهها و سـر دخـتـر امام حـسیـن
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
ﺗﺎ ﮐـﯽ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﺳـﻼﻣﯽ ﺑـﺮﺳـﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒـﺮﯼ ﻧـﯿـﺴﺖ ﺑـﺮﺍﺩﺭ ﻧـﮕـﺮﺍﻧﻢ جان بی تو به لب آمده، ﺍﯼ ﭘـﺎﺭۀ ﺟﺎﻧﻢ دلگیرم ازین شهر و روا، نیست بمانم ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﯾﻌـﻘﻮﺏ ﺍﮔﺮ ﺟﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺳﻮﯼ ﺭﺿﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮐـﺎﺵ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧـﺒﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺁﺗـﺶ ﻋـﺸـﻖ ﺗﻮ ﭘـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑـﺎﺷﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺧـﺮﺍﺳـﺎﻥ ﺳـﻔـﺮﯼ ﺩﺍﺷـﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺑﻪ ﻗـﻢ ﻫﻢ ﻧـﻈـﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘـﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﺑﺎ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﺳـﻮﺩﻩ ﺑـﻤـﺎﻥ ﭼـﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻫـﻢ ﯾﮏ ﻗـﺎﻓﻠﻪ ﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺨـﺪﺍ ﻫﺴﺖ ﺳﭙﺎﻫﻢ! ﺍﯾﻦ ﺟـﺎﺩّﻩ ﻫﺎ ﭼـﺸـﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻗـﺪﻡ ﻣـﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﺮﺳﺪ ﻗﺎﻓﻠﻪ ﺗﺎ ﻃﻮﺱ، ﻏﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﮎ ﻋﺮﺍﻕ ﻋﺠﻢ ﻣﺎﺳﺖ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻮﻝ ﭘﺪﺭﻡ، ﻗﻢ ﺣـﺮﻡ ﻣﺎﺳﺖ حاشا ﮐﻪ ﻓـﺮﺍﻣـﻮﺵ ﮐﻨﻢ ﺩﻟـﺒـﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﮐﻪ ﺑـﺴـﺎﺯﻡ ﺣــﺮﻡ ﻣـﺎﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑـﺎﯾـﺪ ﻧـﺮﺳﯿـﺪﻥ ﺑـﻪ ﺭﺿـﺎ ﺭﺍ ﺑــﭙـﺬﯾـﺮﻡ ﺣـﺎﻻ ﺑﻪ ﺷﻬـﺎﺩﺕ ﺑـﺮﺳـﻢ ﯾﺎ ﮐﻪ ﺑـﻤﯿـﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘـﺮﯾﺸﺎﻧﻢ ﻭ ﺑـﯿـﻤـﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﯿـﺮﻡ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﺠﺮۀ ﺧﻮﺩ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺑﺎ ﯾـﺎﺩ ﻏـﻢ ﻓـﺎﻃـﻤـﻪ ﻫـﻖ ﻫـﻖ ﺑﻨـﻮﯾـﺴﻢ ﺑﺮ ﺣـﺎﺷـﯿـۀ ﺑﺮﮒ ﺷـﻘـﺎﯾـﻖ ﺑـﻨـﻮﯾﺴﻢ... ﺑﺎ ﮔـﺮﯾـۀ ﻣﻦ ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺴﯽ ﮐـﺎﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ ﻗــﻢ ﮐـﺎﺭ ﺑﻪ ﻣـﻬـﻤـﺎﻥ ﻋــﺰﺍﺩﺍﺭ ﻧــﺪﺍﺭﺩ ﺩﺭ ﮐﻮﭼﻪ ﺩﺭﯼ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﻣﺴﻤﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻣـﻌـﺼﻮﻣـۀ ﺗـﻮ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﯾـﻮﺍﺭ ﻧـﺪﺍﺭﺩ نامحرم اگر هست در این کوچه غمی نیست اینجا زدن فاطمه ها حرف کمی نیست ﺑﯿﻦ ﻧﻈﺮ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻭ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﻓﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﺑـﯿﻦ ﺍﺛـﺮ ﻫـﻠﻬﻠﻪ ﺑﺎ ﺯﻣـﺰﻣﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ ﻣﺎ ﺑﯿﻦ ﻏﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﺎ ﻓـﺎﻃﻤﻪ ﻓـﺮﻕ ﺍﺳﺖ از مردم نامـرد در اینجا اثـری نیست در شهر قم از ضربۀ سیلی خبری نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت معصومه سلام الله علیها قبل از وفات
همشیـرهات از تو گـلـه بـسیار دارد حــالــی شـبــیـه آتـش نـیــزار دارد اصلاً خبر داری که افـتاده به بستر اصـلاً خـبـر داری تن بـیـمـار دارد حق میدهم نشناسیاَم خیلی شکـستم چه میتوان کرد عـاشقی آثار دارد ای کاش یک پیراهنت در پیش من بود آغـوشم این شب ها هـوای یار دارد در را که هرکس زد به خود گفتم تو هستی یک منظر شوقی به جز دیدار دارد سربسته میگویم به تو این حرف ها را هر جملهام در باطنـش اسرار دارد این شهر خیلی احترامم را نگه داشت این شهر لطف و خوبیِ سرشار دارد یکبار من را از شلوغی رد نکردند با اینکه که خیلی کوچه و بازار دارد اینجا نه یک نا محرمی نزدیک من شد نه ایـنکـه قـصد اذیـت و آزار دارد نه دور تا دور من از اوباش پُر شد نـه هـچکـس با تـازیـانـه کـار دارد نه خانهام ویرانهای بیسقف و در شد نـه ایـنکـه اصلاٌ ریـزش آوار دارد نه چادرم خاکی شده نه دست خورده نه که غـرورم زخـم از انظار دارد اوضاع عمه زینـبم طوری دگر شد از گریهها یک عمر چشم تار دارد نیم تنش زخم است و نیمی هم کبود است چـه یـادگـاری هـا ز نـیـزه دار دارد
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
در پیش خواهر از برادر گفتن عشق است پیش برادر هم ز خواهر گفتن عشق است از دختر موسی بن جعفر گفتن عشق است از شافع صحرای محشر گفتن عشق است در ماتـمـش زهـرا پـریـشان گریه کرده سیـنـه زنـان، شاه خـراسان گـریه کرده زهـراست اما پهـلـویش خـنجـر نخورده دوشیـزه مـانـده غـصـۀ هـمسر نخـورده پـیـشانـیـش محکـم به چوب در نخورده یک مرتـبه به یک حـرامی بر نخـورده امـا شـبــیــه فـاطــمــه خــم راه رفــتــه ایـن چـنـد روز آخــرش کــم راه رفـتــه با تـازیـانه پـیـکـرش شد لاله گـون، نه! با چوبۀ محمل سرش شد غرق خون، نه! خـلخال از پـایش کسی کـرده بـرون، نه! اصلا کـسی دیـده قـدش را تا کـنون، نه! ایـنجا فـقـط دور و بـرش سـادات بـودند جـاروکـشان محـضـرش سـادات بـودنـد
: امتیاز
|
وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
هرشب میان بستر خود گریه میکنی با حـال گریه آور خود گریه میکنی اصلا تمام اهـل جهان گـریه میکـنند تا با نگـاه مضطر خود گریه میکنی سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است با هر اشـارۀ سر خود گـریه میکنی هرلحظه خواهرانه رضا را صدا زدی از دوری بـرادر خود گـریـه میکنی کشتی عـمر ناب تو پهلو گرفته است در لحظههای آخر خود گریه میکنی وقتی که خیره بر در و دیوار میشوی داری به یاد مادر خود گریه میکنی آتـش میان سـاحت گـلخـانه پا گرفـت در بین کوچهها نفس مرتضی گرفت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
سلام ای صاحب شأن و مدارج سلام ای دخـتـر باب الحـوائـج تو روح عصمتی معصومه هستی تو از روز ازل در دل نشستی بهشت مطـلـق شـهـر قـمـی تو دلآرام امـــام هــشـتــمــی تــو خلایق گرد رویت در طوافـند ملائک بر درت در اعتکـافـند ز تو خورشید کسب نور کرده ز شرمت ماه، رخ، مستور کرده به سویت هرچه حاجت دار، راهیست گدایی بر درت چون پادشاهیست حـریمت مرکز عشق دو عـالم به این گلزار دعوت کن مرا هم دل پــاک ائــمّــه بــیقــرارت مزار حضرت زهـرا مـزارت بـبـیـن زوّار قـبـر انــورت را که می جویند اینجا مـادرت را عـزادارت زمیـن و آسـمـانـنـد غـم و درد دل تـو بـیکـرانـنـد دلت در طوس و پا در ره نهادی برادرهای خود از دست دادی تو درد و رنج بسیاری کشیدی ولی روی بـرادر را نــدیــدی چو دیدی بیکس و بییار ماندی غمین خود را به شهر قم رساندی تـمام شیعـیـان با قـلب مسرور به استـقـبال تو با شـادی شـور به خاک مقدمت بوسه نشانـدند ز بام خانهها گـل می فـشانـدند ندیـدی تو یـقـیـن در آن مـیانه اثـر از کعـب نـی یـا تـازیـانـه تو دیگـر سـیـلی کـافـر ندیـدی به روی نی سـر دلـبـر ندیـدی ندیدی سنگ بر پیـشانیاش را به روی نیزه قرآن خوانیاش را ندیـدی گـریههای دخـتـران را ندیدی سنگ بازی با سران را نـدیـدی هـمـنــوا بـا آه و نـالـه به زیر دست و پا طفل سه ساله اگر چه غصه و غم کم ندیدی نـگـاه تـلـخ نـا مـحـرم نـدیــدی الا ای چـهـرهات مــاه مـنـیـرم بـرای عـمـهات زینب بـمـیـرم
: امتیاز
|
ذکر زمزمه ای وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
افـســردگـی و غـصـه و دردم مـعـلـومـه از این چهرۀ زردم دیگه دارم دق می کنم کجایی ای پشت و پناهم ای تکیه گاه بی کسیم بیا ببین بی تکیه گــاهــم بیا ببین که توی این دیار غربت چش به راهم جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا جان ****************************** قدم رو چشمام بذاری ای کاش یک سـالـه که نـدیـدمت داداش حسرت دیـدن توئه که خـواهرت رو میده آزار این لحظه های بی کسی خیلی نفس گیره و دشوار بیاد زینب دوبــاره چشمام شده بــارونی و زار جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا جان ****************************** ایـنـجـا هـمـه حُـرمتـم و دارن رو زخم دل زخمی نمی ذارن غصه نخور اینجا همه به فکر خواهر تو هستن امـا تـوی کـربـبـلا حـرمـت زینب و شـکـسـتـن وقتی که تنها دیدنش نـامـحـرما دستـاشـو بستـن جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا؛جانم رضا جان ****************************** حـمـلـه به کــاروان و که دیدم یک ذره از غمش رو فهمیـدم به غـصه مـبـتـلا شدم ولی سـرِ به نِی نـدیـدم غارت جسمی بی سر و برای مُلک ری ندیدم طشت طلا و خیزران، میـان بــزم مِی ندیـدم جانم حسین؛جانم حسین؛جانم حسین؛جانم حسین؛جان
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
ای فرزند زهرا، ای خـورشیدِ محشر هستی پــارۀ تن، بر موسی بن جعفر جانم شود به قـربانِ تو ای نـورِ جـانفزا، عزیزِ امام رضا سلامِ ما به تو ای گلِ زهرا و مرتضی، عزیزِ امام رضا بانــوی غــریب و مظلـومه، عـصـمتِ خــدا یا معصومه ای غمدیده، ای مظلومه؛ یا فاطمه، یا معصومه ****** بعد از داغِ هجران، با یک قلبِ مضطر گــریــان بـوده ای تو، با یـادِ بــرادر تمامِ عُمر شدی همچو یکی شمعِ انجُمن، کجایی رضای من به سوز دل بگویی به نسیمِ سحر سُخن، کجایی رضای من از فِــراقِ تو پـریـشـانــم، مـهـربـانــم ای رضــا جــانــم ای غمدیده، ای مظلومه؛ یا فاطمه، یا معصومه ****** گرچه از غمِ عشق محزون شد دلِ تو گشته لاله بــاران، در قُــم مـحـمـل تو دلا بسـوز به یاد غــمِ اولادِ مصـطـفی، به آنها شده جـفـا به زینب و ربـاب و به رقـیـه ز کـربلا، ستمها شده رَوا غـربتِ کـربـبـلا ای وای، کــوفــه و شــامِ بـلا ای وای ستمهای بی بهانه، کعب و نی و تازیانه واغربتا واغربتا
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
ازدل بی تاب قم بعد از تو غم بیرون نرفت از تنت تا بعد هفده روز ،سَم بیرون نرفت خانۀ «موسی»* بدون طور،کوه نور شد نور در واقع ز بیت النور هم بیرون نرفت بعد شادی_آن رفیق نیمه راه_از سینهام؛ هرچه گفتم غم برو، غم از دلم بیرون نرفت ازهمان روزی که با ذکر تو دم درسینه رفت چونکه یا معصومه گفتم بازدم بیرون نـرفت چون دلم راهی مشهد گشت بر گرد ضـریح هم از این مجموعه بیرون رفت هم بیرون نرفت درحقیقت این خودش اوج کریمه بودن است مجرم از صحن تو حتی متهم بیــرون نرفت ای دل اندر صحن هایش از پریشانی منال مُحْرِم از حد حریمش یک قـدم بیرون نرفت دست پُر گرچه نیامد هیچ کس اینجا، ولی دست خالی هم کسی ازاین حرم بیرون نرفت از حرم که هیچ، حتی شک ندارم زائرت؛ دست خالی از خیابان اِرَم بـیرون نرفت
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
تا که دل را آه سیـنه راهی قــم می کند با نگاهی برضریحت دست و پا گم می کند آه چون از دل برآیـد کـار آتش می کند بی محابا رخنه ایی در جان هیزم می کند آن ضریحی که بود گرم طوافش جبرییل حضرت حق قبلۀ حاجات مردم می کند هرکه دارد عقده در دل یاد قبری گمشده هر سه شنبه در حریمت نذر گندم می کند با سلامی نم نم اشک از دو دیده میچکد کاسه ی خالی ما لبریز از خـم می کند نیمه شبها در حرم تا صحن گردی می کنم ناگهان دل یــاد قبله گـاه هـفـتـم می کند لفظ خـواهـر گوییا مأنـوس گشته با بلا خون زینب در رگان تو تلاطم می کند کس ندیده تا به حالا خواهری گیسو پریش جستجوی یار زیر نیــزه و سم می کند با وجودی که حدود مقتلش را دیده بود بازهم جـسـم عزیز مادرش گم می کند
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
ما گـدایان قــم و شهر خــراسان هستیم عاشق و دربه در و بی سر وسامان هستیم خــاک زیــر قـــدم ذریــۀ زهـــرائــیــم نسل در نسل همه نایب سلمان هسـتـیم نــوکــر حـلـقه به گوشیم همه می دانند خاکبـوسـان دَرِ بیت کــریـمـان هـسـتیم سائل طایفه ی حضرت کـاظم شده ایم فاطمه کرده نظر، شیعه ایــران هستیم عاقبت، عـاقبت ما بشود خـتمِ به خـیـر حاجیان حــرم خــواهــر سلطان هستیم کـفـتــر مـشـهـد و قــم شد دل آوارۀ ما زینب ضــامن آهـوسـت همه کــارۀ ما ما گـدایــان تو هـسـتـیـم سعـادت داریم از کرامات تو بانوست که قیمت داریم کرمت کاسه ی ما را نگــذارد خـالــی بده در راه خـدا باز، که حـاجت داریم ما گنه کــار، گـنه کار، گـنـه کار، اما روز محشر ز تو امّیــد شفـاعت داریم بین این طایفـۀ آیــنــه ها بعــد حـسـیـن جور دیگر به رضای تو ارادت داریم هر که دارد به جهان عادتی و اخلاقی ما به بوسیـدن درگــاه تو عادت داریم دلِ وابـسـتـه به تـو خــانـه امّـیــد شود خــادم خاص تو هم مرجــع تقلید شود آمدی شد همه قــم یـاور تو، شکر خدا خاکی و پاره نشد معجر تو، شکر خدا آمـد اشــک تو ز دوری بـــرادر امـــا کس نخندید به چـشم تر تو، شکـر خدا مردم قــم همه خــوبـنـد نـریـزند ز بام آتش و سنگ به روی سر تو، شکر خدا به سری نیست درین شهر ولایی؛ فکرِ غارت زیور و انگـشتـر تو، شکر خدا آمدی و کسی از مَرد و زن شهر نداشت قصد توهین به تو و دلبر تو، شکر خدا غصۀ زینب کبری و چهل روز عذاب بین این شهـر نیامد سر تو، شکر خدا زینب و کوفه و اشرار امان از این غم زینب و تشت و سر یار امان از این غم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
ای کــوثــرِ کــوثـــر محــمّــد ای دخــتــرِ دخــتــر مـحــمّــد معصومـۀ دودمــان عـصمت روح ادب و روان عـصـمـت سر تا قــدمت هــمــه مـعـانی مـانـنـد کــتــاب آســـمـــانـــی پــاکــی ز تـو اعـتــبــار دارد عـصمت به تو افـتـخــار دارد قــم مکّـه تو مسجدالحــرامش خورشید، ستاره ای به بـامش مهــر تو به حشر دست آویــز فیضیه، ز فیض توست لبـریز ای مـصـحـف دامــن ائـــمّـــه ای پــاره ای از تــن ائـــمّـــه یک نـخـلـه ز هفت قـلّـۀ طور یک فاطمه از دو فاطمه نــور صحـن تو پـنــاه خلـق عــالــم ایــوان طـلات قــلـب مــریــم مهر تو به سینه داغ خـورشید شمع حرمت چـراغ خــورشید روی تو گُـل بهارِ زهــراست قبر تو همان مـزار زهـراست مهرتو چو جان درون سینه است زوّار تو زائــر مــدیــنـه ست جـــود و کـــرم ائـــمّــه داری جــا در حــــرم ائــمّــه داری ای زیــــنــــب دوّم ولایـــــت ثـارالـلّـهـیــان هــمــه فــدایت ای آل رســـول را کــریــمـــه معـصــومـه، محـدثـه، عـلیمه ایـران حــرم مـطـهّــر توست مــرهون تو و بــرادر توست چون باب تو بود طفل نــوزاد صــادق ز ولادتـت خـبــر داد پیش از شب دل فــروز میلاد از آمــدنـت به قــم خــبــر داد بر زائرت ای فــرشته حاجب در حـشــر بود بهـشت واجب ذکر تو چــراغ مـحـفل ماست قـبــر تـو مــدیـنـۀ دل مــاست یک کـعـبــه بــود به دیــدۀ ما قـبـر تو و زینـبـیـن و زهــرا قــم شــد حـرم مــحــمّـد و آل کردی تو در آن نـزول اجلال بر دوش خود آن فقیه کــامــل می برد تو را زمــام مـحـمـل در نزد تو ای بــزرگ بــانــو پــیــران خـــرد زدنــد زانـــو بـسـتــنـد همه؛ لب از تـکــلّــم کـردنـد به محـضـرت تـعـلّــم افـسـوس که بعد هـیـفـده شب جــانت ز الــم رسیــد بـر لب تو فــاطـمـه، شهر قــم مـدیـنه داغت شــرری درون سـیـنــه در سوگ تو چـشـم مـردم قـم بر دامن خــاک ریخت انـجـم هر گــام هــزار بــار مُـردنـد تـابــوت تو را به دوش بـردند هرچند که شد مکان به خاکت شب دفن نگـشت جـسـم پاکت شد بسته دو چشــم اشکـبارت سـیــلــی نــزدنـد بر عــذارت پـوشیده ز خــاک شد روی تو دیگــر نـشـکست پـهـلــوی تو بگذار کنم به چـشـم خــون بار این بیت از آن قصیــده تکرار آن قــبــر که در مـدینه شد گم پـیــدا شده در مــدیــنه ی قــم
: امتیاز
|
مدح و وفات حضرت معصومه سلام الله علیها
برای بار غـمـت ســوگــوار باید شد تمام عمر از این غصه زار باید شد برای خضرشدن در کنار صحن تو با غــلام و نــوکـر تو همجوار باید شد نـوشتــه اند بــرای زیــارت زهــرا به سوی مــرقد تو رهسپـار باید شد برای مثل سلیـمان شدن فـقط بی بی به روی فرش حریمت سوار باید شد برای اینکه امـامِ رضـا مــرا بخــرد ز داغ روضه ات ابــر بهار باید شد ندیــدی آخــر کاری بــرادر خود را از این مصیبت تو غصه دار باید شد نوشته اند: کریمه، به مصحف نامت به شوق دانه رسیـدم دوباره بربامت تــو آمـدی و هـمه آمــدنــد دیــدن تو بهار شــد همه جـا با تب رسیـدن تو شبیه خیمه و گـودال کــربلا که نبود کــریـمـه، پشت امام رضا دویـدن تو اگرچه از نفس افتادی و شدی پــرپر ولی نبود چو زینب نـفـس بریـدن تو تو آمدی و در این شهر دلـسـپرده کسی به تــازیــانه نیـامد بــرای چـیـدن تو تو را نبــرد کسی بـر دهــانۀ بــازار فـقط فــراق شــده علت خـمـیــدن تو عنان ناقۀ تو دست محــرمـان بود و نـیــامـدنـد بــرای اســیــر دیـــدن تو ولی ز سـیـنـۀ زینب زبانه بالا رفت به هرکجا که رسید تازیانه بالا رفت سه ساله دخترکی زیر دست و پا افتاد به روی گونۀ این تک ستاره جا افتاد هزار مرتبه جــای همه کتک زدنش هــزار مرتبه از نــاقــه بی هوا افتاد به تازیانه کتک خورد و پاشد از جایش ولی دو مرتبه با ضربه های پا افتاد زمین که خورد سه ساله کنار او عمه به یــاد صـحـنـۀ گــودال کربلا افتاد کنار دیدۀ در خون نشسته اش صد بار سر عموی رشیدش ز نـیزه ها افتاد شبی که گم شد و آن زجر رفت دنبالش به روی ناقه روان بود و بی صدا افتاد ولی به عمه پر از بوی فاطمه برگشت به سوی قافله زخمی تراز همه برگشت
: امتیاز
|